" آلزایمر " یا آنطور که معروف است ، جنون پیری ،عبارت است از یک بیماری پیش رونده همراه با تخریب سلولهای مغزی که با درجات مختلفی از فراموشی ، تا فراموشی کامل خود شخص بیمار ، همراه بوده و طبیعتاً با یک فراموشی ساده تفاوت دارد .
اولیّن بار دکتر الویس آلزایمر ، پزشک آلمانی در سال 1906 بعد از بیست سال کوشش ، موفق شد تعریفی از این بیماری ارائه دهد . درحال حاضر حدود6/5 میلیون نفر در آمریکا مبتلا به آلزایمر می باشند .به ازای هر 5 سال بعد از سن 60 سالگی ، خطر ابتلای به آلزایمر 2 برابر میشود . ازبین مبتلایان فعلی ، حدود 1% بین 60-64 سال و بیش از 40% آنها 85 سال و بالاتر دارند .
درمان دارویی
درمان های داروئی به دو دسته تقسیم می شود:
الف) درمان ناتوانی های شناختی ناشی از بیماری آلزایمر:
مادهی مهمی در مغز وجود دارد به نام استیل کولین. این ماده نقش پیام رسان بین دو سلول عصبی را بازی میکند و پس از چند صدم ثانیه توسط آنزیمی به نام کولین استراز تجزیه میشود. در بیماری آلزایمر ماده استیل کولین در مغز کم شده و ارسال پیام بین دو سلول عصبی مغز مختل میشود. داروهایی که آنزیم کولین استراز را مهار میکنند باعث افزایش استیل کولین میشوند. اولین عضو این خانواده، دارویی به نام تاکرین است که اولین بار، ده سال پیش برای درمان آلزایمر معرفی شد. از آن موقع سه داروی دیگر به نامهای دونپزیل (با نام تجاری آریسپت ) ، ریواستیگمین (با نام تجاری اکسلون) و گالانتامین (با نام تجاری رمینیل) به بازار عرضه شدهاند که عوارض جانبی آنها از تاکرین به مراتب کمتر است. داروی دیگری که در کشور آلمان در سال 2003 میلادی عرضه شده است ممانتین نام دارد.
7-13-دکتر سید مسعود نبوی- منخصص مغز واعصاب-آلزایمر |
سلامت باشید – 13/7/90
|
روزی حضرت عیسی(ع) از صحرایی میگذشت،در راه به عبادتگاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول صحبت کردن شد،در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود از آنجا می گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی و مرد عابد افتاد ،پاهایش سست شد و از رفتن بازماند .همان جا ایستاد و گفت خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام،اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند چه کنم؟
خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر. مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:خدایا مرا در قیامت با این جوان بدکار محشور نکن.
در این هنگام خدای برترین به پیامبرش وحی فرمود:به این عابد بگو ما دعایت را مستجاب کردیک و تو را با این جوان محشور نمی کنیم،چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی اهل بهشت است وتو به دلیل غرور و خودبینی اهل دوزخ.....
این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت!!
هر کجا وقت خوش افتاد، همانجاست بهشت...
دوزخ از تیرگیِ بختِ درونِ تو بوَد
گر درون تیره نباشد، همه دنیاست بهشت...
"صائب تبریزی"
زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام سادهای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویتهای بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت.
یادم میآید منتظر شدم ببینم آیا پدرم هم متوجه سوختگی بیسکویتها شده است؟ در آن وقت، همهی کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به طرف بیسکویت دراز کرد، لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روزم در مدرسه چطور بود؟ خاطرم نیست که آن شب چه جوابی به پدرم دادم، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا میکردم که داشت مربا روی آن بیسکویتهای سوخته میمالید و لقمه لقمه آنها را میخورد.
یادم است آن شب وقتی از سر میز غذا بلند شدم، شنیدم مادرم بابت سوختگی بیسکویتها از پدرم عذرخواهی کرد و هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم کرد که گفت: اوه عزیزم، من عاشق بیسکویتهای خیلی برشته هستم. همان شب، کمی بعد که رفتم پدرم را برای شب بخیر ببوسم، از او پرسیدم که آیا واقعاً دوست داشت که بیسکویتهایش سوخته باشد؟ او مرا در آغوش کشید و گفت: مامان تو امروز روز سختی را در سرکار گذرانده و خیلی خسته است. بعلاوه، بیسکویت کمی سوخته هرگز کسی را نمیکشد!
زندگی مملو از چیزهای ناقص و انسانهایی است که پر از کم و کاستی هستند. در طول این سالها فهمیدهام که یکی از مهمترین راهحلها برای ایجاد روابط سالم، مداوم و پایدار؛ درک و پذیرش عیبهای همدیگر و شاد بودن از داشتن تفاوت با دیگران است و امروز دعای من برای تو این است که یاد بگیری که قسمتهای خوب، بد و ناخوشایند زندگی خود را بپذیری و با انسانها رابطهای داشته باشی که در آن، بیسکویت سوخته موجب قهر و دلخوری نشود.
پسرکی از مادرش پرسید: مادر چرا گریه میکنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمیدانم عزیزم، نمیدانم!
پسرک نزد پدرش رفت و گفت: چرا مامان همیشه گریه میکند؟ او چه میخواهد؟
پدرش تنها پاسخی که به ذهنش رسید این بود: همهی زنها گریه میکنند بی هیچ دلیلی!
پسرک از اینکه زنها خیلی راحت به گریه میافتند، متعجب بود.
یک بار در خواب دید که دارد با خدا صحبت میکند؛ از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه میکنند؟
خدا جواب داد: من زن را به شکل ویژهای آفریدهام؛ به شانههای او قدرتی دادم تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند.
به بدنش قدرتی دادهام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند، به دستانش قدرتی دادهام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد.
به او احساسی دادهام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد؛ حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند.
به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد و از خطا های او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی دادهام تا هر هنگام که خواست فرو بریزد.
این اشک را منحصراً برای او خلق کردهام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند.
روز جانبازو ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)
برمسلمانان مبارک
مبارک باد نورانیت خانه هایی که در سایه شمع وجود جانبازان ، ذرّه ذرّه به آسمان نزدیک تر می شوند . روز جانباز مبارک باد . . .