بسم رب العزه
الهی! حسرت است ، مایه ی درد و غم است این تنِ من . هر درد که زین دلم قدم برگیرد دردی دگرش بجای در برگیرد . در سر گریستنی دارم دراز، ندانم که از حسرت
گریم یا از ناز، حسرت و گریستن نصیب یتیم است . دلی دارم پر درد و جانی پر ز حیر، این بیچاره را چه تدبیر ؟در آرزوی شادی بگداختم،کِی گویم پیمانه بیانداختم ؟ همه به تن غریبند و من به جان و دل غریبم، همه در سفر غریبند و من در حضر غریبم . در عالم اگر هزار کار است مرا سربه سر حرام است .
یارب ؛ به دادم رس ،تو گنج درویشانی، زاد مضطرانی، مایه ی امیدگانی و دستگیر درماندگانی؛ راست به متحیری مانم که در بیابانم، فریاد رس از دست بیدلی به فغانم .
ما یتیمانی بیکس و تنها ، مانده در قعر دردها ، با اذن تو دردهایمان را به امید یافتن دستانی مهربان وعرفانی ، در حسرت دستان پدر نداشته مان، بانگ میزنیم ، کریما ؛ اجابت کننده ناله هایمان را رستگار و اجربی پایان، به یمن، دلسوزی و یتیم نوازی، را به حق اشکهایمان نصیبش گردان .
سلام . درود بر شما که ،کرامت از خرمنِ شما خوشه می چیند . نیکوکاری از آسمان عطوفت شما می بارد و مهربانی ، دست به دامانِ شماست . شما که شادمانی را میهمانِ دل بیکسان کردید و عاطفه را شرمنده خود ساختید . شما که آفریننده نیکوکاری هستید ، درود فراوان پروردگار بر شما باد .
رغیب شما فرهیخته با صفا و تحریض شما فرزانه باوفا به نیکی که صحیفه ی حال ازفروغ رویتان جمال گیرد و بضاعت افضال سخن بر حسن فکر و کارتان کمال پذیرد ، حامل و باعث آن گردید که ، تا پارهای از مشکلات زندگی مان را به استحضار رسانیم . و گواهی میدهم ، دراین دنیا هستند ؛ بزرگانی که دست دیگری را بگیرند و چنین ناامیدی را از پای افتادگان و دلسوختگان زدوده و تجلی خدا باشند . به حق ، این مقام ، برازندگی میخواهد که فقط برازندهء رفیع الدرجاتی چون حضرت عالیست ، و خرسندیم که وصل آمد و از بیم جدایی رستیم ، با مهتر خود ، به کام دل بنشستیم و امیدوارم عرض ارادتمان مورد قبول ، اشخاص فضل و ارباب قلوب مستدام العزه قرارگیرد ؛ انشاا...