سالمندان ازدیدشاعران : سعدی:
ز تدبیر پیر کهن بر مگرد
که کارآزموده بود سالخورد
فرخی:
همچو زلف نیکوان خردساله تاب خورد
همچو عهد دوستان سالخورده استوار
حافظ:
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نورچشم من به جز از کشته ندروی
نظامی:
کهن کاران سخن پاکیزه گفتند
سخن بگذار، مروارید سفتند
فردوسی:
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر، برنا بود
اسدی:
سپهبد برآمد بر آن تیغ کوه
بشد نزد آن پیر دانش پژوه
ناصرخسرو:
کسی کو پی رهبر و پیر گردد
ره راست اوراست از خلق یکسر
خاقانی شروانی:
من مرید دم پیران خراسانم از آنک
شهسواران را جولان به خراسان یابم
سوزنی سمرقندی:
هیچ خصمی را این شغل نیاموزد خصم
هیچ صوفی را این کار نفرماید پیر